کد مطلب:90332 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:140

عبادت پرواپیشگان











پیش از شرح، مطلبی گفته می شود و آن اینكه در ترسیم عبادات كامل، یك نوع آن عبادت خائفان بود و گفتیم كه این نوع عبادت، در عین عارفانه بودن، عاشقانه نیست و حال آنكه پرواپیشگان از عبادت عاشقانه و شاكرانه برخوردارند، بنابراین، از خدا آزادی خود خواستن چه معنا دارد؟

مگر نه این است كه اهل تقوا، در دعاها و نیایشها، از خدا می خواهند، تا آنها را از عذاب دوزخ رهایی بخشد.

«ربنا اننا سمعنا منادیا ینادی للایمان ان آمنوا بربكم فامنا ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و كفر عنا سیئاتنا و توقنا مع الابرار ربنا و آتنا ما وعدتنا علی رسلك و لا تخزنا یوم القیمه انك لا تخلف المیعاد»

پروردگارا! ما شنیدیم كه دعوتگری، به ایمان فرامی خواند كه: «به پروردگار خود ایمان آورید.»، پس ایمان آوردیم. پروردگارا! گناهان ما را بیامرز و بدیهای ما را بزدای و ما را در زمره ی نیكان بمیران.

بنابراین اگر عبادت پرواپیشه گان، از عبادت خائفان جداست؟ پس این دعاها چه معنا و مفهومی دارد؟

این سوال در جای خود درست است و این راز و نیازهای پرواپیشگان است كه در قرآن، روایات و ادعیه وجود دارد، اما نكته ای كه در اینجا هست ما نگفتیم كه عبادات پرواپیشه گان، در قبال عبادات خائفان است، تا ایراد وارد باشد، بلكه عبادت مومنان واقعی، در عین خائفانه و عارفانه بودن، با یك گام فراتر، عاشقانه هم هست، زیرا كه در معنای عارف گفته اند: عارف كسی است كه از وجود مجازی خویش محو و فانی گشته باشد و عارف كسی است كه حق از سر او گویا باشد و خود ساكت باشد. اما در مفهوم عاشق گفته اند: عشق آتشی است كه در دل آدمی افروخته می شود و بر اثر

[صفحه 231]

افروختگی آن، آنچه جز دوست است، سوخته گردد و گویند: در مقام عشق، گاه باشد كه از خود بیخود و بیخبر شود، به نحوی كه معشوق را در حال حضور، نشناسد و جویای او باشد، همچنانكه از مجنون و لیلی، حكایت كنند كه: روزی لیلی از جانب مجنون می گذشت، خواست با مجنون صحبت كند و او را بخواند، مجنون چندان در فكر و یا دلیلی فرورفته بود كه او را نشناخت و گفت عذر من بپذیر و دست از من بازدار كه یاد لیلی مرا از ذكر و اندیشه ی هر موجودی فارغ و به یاد خویش، مشغول داشته و مرا حال سخن گفتن با غیر، نیست و این مرتبه، پایان مقامات وصول و قرب است و در این مقام است كه عارف و معروف و عاشق و معشوق، یكی گردند و دویی از میانه برخیزد و جز عشق، چیزی باقی نماند. پس عشق ذاتی است صرف و خالص كه تحت اسم و رسمی و لغت و وصفی، داخل نشود و در آغاز پیدایش، عاشق را به وادی فنای محض، كشاند به نحوی كه نام و نشان و وصف از او باقی نماند.

با تفاوت این دو معنا، معلوم شد كه پرواپیشگان اگر می نالند و تضرع می كنند، پرواپیشه گان، نه این است كه از گناهان خائفند و یا اینكه مقام خوف، آنها را مشغول كرده باشد. آری زبان عذرخواهی در پیشگاه رب الارباب، همین است كه هر قدر بنده طاعت داشته باشد، باز هم خود را گناه كار بداند. این وظیفه ی عبودیت است، اما اگر سخن به عشق و پرستش رسید، انقلابی در هستی عاشق، به وجود می آید كه در هر سو و هر طرف، تجلی جمال معشوق می نگرد و اگر می گویند: خدایا ما را از آتش دوزخ آزادگردان، معنایش این است كه مبادا، در اسارت نفس بمانیم و از رویت جمال محبوب محروم گردیم.


صفحه 231.